جدول جو
جدول جو

معنی فلک ده - جستجوی لغت در جدول جو

فلک ده(فُ جِ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان رشت که دارای 768 تن سکنه است. آب آن از استخر محلی و محصول عمده اش برنج و چای و ابریشم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلک وش
تصویر فلک وش
(دخترانه)
فلک (عربی) + وش (فارسی) مانند آسمان بلند و رفیع
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فلک زده
تصویر فلک زده
بی طالع، بدبخت، فقیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلخوده
تصویر فلخوده
پنبۀ زده شده و پاک شده، برای مثال موی زیر بغلش گشته دراز / وز قفا موی پاک فلخوده (طیان- مجمع الفرس - فلخوده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرکنده
تصویر فرکنده
برکنده، کنده شده، فرسوده، کهنه شده
فرهنگ فارسی عمید
(بِ دَ / دِ)
مفلس و تهی دست. (آنندراج). سخت بدبخت. بداختر. (یادداشت مؤلف) :
بر زمین هر کجا فلک زده ای است
بینوایی به دست فقر اسیر...
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فلک رو
تصویر فلک رو
فلک سیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناک ده
تصویر ناک ده
کسی که ناک (مشک وعنبرمغشوش) فروشد: (ناک دهان صباوشمال ببوی فوحات هوایش نافه از اهیر شکافته {مقابل عطار. ناکردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکت ده
تصویر ملکت ده
کشور دهنده بخشنده مملکت، پادشاهی بخش: (آن شاه که امر لطف و قهرش ملکت ده و سلطنت ستان است) (وحشی بافقی. چا. امیر کبیر. 176)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لک زده
تصویر لک زده
برنگ دیگر درآمده میوه بر اثر رسیدن و پخته شدن و یا فساد
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه ای که دانه های آن را جدا کرده باشند، هر چیز که آن را از غل و غش پاک کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلک جاه
تصویر فلک جاه
والا گاه بلند پایه والامقام
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه ای که دانه های آن را جدا کرده باشند، هر چیز که آن را از غل و غش پاک کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلک قدر
تصویر فلک قدر
بلند پایه والامقام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فام ده
تصویر فام ده
طلبکار وامخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلکنده
تصویر پلکنده
آنکه پلکد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلکفده
تصویر بلکفده
رشوه پاره که بقاضی و دیگران داده شود
فرهنگ لغت هوشیار
بدبخت، فقیر، بی طالع سپهر زده بی ستاره مستمند ستمدیده بدبخت، مفلس تهیدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرکنده
تصویر فرکنده
فرسوده کهنه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلکزده
تصویر فلکزده
((~. زَ دِ))
بدبخت، فقیر، تهیدست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرکنده
تصویر فرکنده
((فَ کَ دِ))
فرسوده، کهنه شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلخوده
تصویر فلخوده
((فَ دِ))
فلخیده، پنبه زده شده و پاک شده
فرهنگ فارسی معین
ادبار، بدبخت، بیچاره، تهیدست، مفلوک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فلج شده
تصویر فلج شده
Crippled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فلج شده
تصویر فلج شده
paralysé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فلج شده
تصویر فلج شده
अपंग
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فلج شده
تصویر فلج شده
verlamd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فلج شده
تصویر فلج شده
paralizzato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فلج شده
تصویر فلج شده
aleijado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فلج شده
تصویر فلج شده
lisiado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فلج شده
تصویر فلج شده
калічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فلج شده
تصویر فلج شده
kaleki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فلج شده
تصویر فلج شده
gelähmt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فلج شده
تصویر فلج شده
калечный
دیکشنری فارسی به روسی